قبول دارم. تغییر سخته. اون قدر سخته که بعد از کلی تلاش شاید فقط بتونید تهش بگید: هی پسر، نشد، ولی خوبه.
تنهایی از تغییر هم سخت تره. چون عموما بعد از یک مدت اصلا به این فکر هم نمیرسیم که مشگل کارمون چیه. نمیفهمیم مشگل دقیقا همین مشگل نداشتنه. همین تنهایی افسرده کننده ی بی هوا که باعث میشه حس مزمن بی حوصلگی و بی اعصابی از تمام سلول های بدنمون بزنه بیرون. اره مشگل اینه. متاسفانه راه حلی پیدا نکرم... حیف. حیف این زندگی..